تعريف عرفان
«عرفان در لغت به معني شناختن است، به معني علم يعني دانستن همهست، و گاهي هم لفظ «علم» اعلم از عرفان، ذكر مي گردد. به اين ترتيب، علم كه شامل دانستن كل اشياء اعم ازمادي و مجرد مي گردد، در حيطه خود، «عرفان» را دارد كه، عرفان «مختص» مي شود يعني مختص به شناختن مجردات (موجودات غيرمادي و قائم به ذات) مي شود،ولي اين قاعده كلي نيست زيرا هر دو كلمه در بسياري از موارد به معناي همديگر استعمال گرديده است (علم و عرفان.) در دايرةالمعارف مصاحب، عرفان را چنين تعريف مي كند: «عرفان، در اصطلاح حكما و صوفيه، معرفت قلبي است كه از طريق كشف و شهود نه بحث و استدلال، حاصل مي شود و آن را، «علم وجداني» هم مي خوانند، دانشي را كه مبني بر عرفان است، معرفت مي خوانند.» به طور دقيق، عرفان نظري در مقامات و مراتب معرفت حق، در معرفت مظاهر ظهور(پيامبران) و عرفان عملي، در سير و سلوك از نفس فردي به حق و در شرايط و صفات سالك منظور مي گردد».[1]